دلایل شهادت امام حسن(علیه‌السلام)


دلایل شهادت امام حسن(علیه‌السلام)

براى یافتن دلایل شهادت امام حسن(علیه‌السلام) باید به تعارض جبهه حق و باطل توجه كرد نه تعارضات قبیله‏اى و ... .

الف - نسبت ‏به امام

امام حسن مجتبی علیه السلام

1- پیمان‏شكنى

معاویه حتى نتوانست ‏یا نخواست ‏براى ایامى چند هدف اصلى خود از جنگ با امام را برملا نسازد و به این ترتیب پرده از هدفى برداشت كه آشكارترین دلیل بر سازش‏ناپذیرى دو جبهه بود. علامه مجلسى در این باره مى‏نویسد:

«چون صلح منعقد شد، معاویه متوجه كوفه شد تا آن كه روز جمعه به نُخیله رسید. در آنجا نماز گزارد، و خطبه‏اى خواند، در آخر خطبه‏اش گفت: من با شما جنگ نكردم براى آن كه نماز برپا کنید یا روزه بگیرید یا زكات بدهید ولیكن با شما جنگ كردم كه امارت بر شما به من برسد و خدا به من داد، هر چند شما نمى‏خواستید. شرطى چند با حسن كرده‏ام، همه در زیر پاى من است. به هیچ ‏یك از آنها وفا نخواهم كرد. پس داخل كوفه شد. بعد از چند روز كه در كوفه ماند، به مسجد آمد. حضرت امام حسن(علیه‌السلام) را بر منبر فرستاد و گفت: بگو به مردم كه خلافت ‏حق من است.» (1)

2- تلاش براى جذب امام

معاویه تلاش بسیارى به خرج مى‏داد كه امام را به سوى خود جذب كند تا مرزهاى روشن جدایى حقیقى بین دو جبهه را بپوشاند. امام نیز با شیوه‏هاى مختلف همچنان بر جدا بودن دو جبهه تاكید مى‏كرد. یكى از شیوه‏ها تلاش براى برقرارى ارتباطهاى سببى و خانوادگى و ائتلاف قبیله‏اى بود. یكى دیگر از شیوه‏هاى معاویه ارسال هدایا و جوایز و در مجموع تحركات عاطفى بود كه البته امام نیز آنها را دریافت و به مصارف لازم مى‏رساند(2)، اما اجازه نمى‏داد از اینها به عنوان نزدیكى وى به معاویه تعبیر شود.

امام باقر(علیه‌السلام) مى‏فرمود: حسن و حسین(علیهماالسلام) عطایاى زورمندانى مثل معاویه را مى‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، براى خود آنان حرام است ولى اگر در راه(اطاعت) و خیر به مردم برسد، براى آنان حلال است و به حق دریافت كرده‏اند.»

قال ابوجعفر بن محمد علیهماالسلام: «و جوائزهم لمن یخدمهم فى معصیة الله حرام علیهم و سحت؛ و عطایاى آنان براى كسانى كه در نافرمانى خدا به آنان خدمت مى‏كنند، حرام و نارواست.»

امام باقر(علیه‌السلام) مى‏فرمود:

حسن و حسین(علیهماالسلام) عطایاى زورمندانى مثل معاویه را مى‏پذیرفتند، زیرا حق آنان بود و آنچه در اختیار زورمداران ستمگر است، براى خود آنان حرام است ولى اگر در راه(اطاعت) و خیر به مردم برسد، براى آنان حلال است و به حق دریافت كرده‏اند.»

3- توهین به امام

از جمله رفتارهایى كه دستگاه بنى‏امیه در برابر امام اتخاذ كرد، توهین به آن حضرت بود كه در قالب‏ها و شكل‏هاى مختلفى اجرا مى‏شد و صفحات تاریخ پوشیده از این نوع رفتارهاست.

در یك مورد امام به معاویه چنین فرمود: این گروه به من ناسزا نگفتند بلكه تو به من ناسزا گفتى، زیرا، تو با زشتى انس گرفته‏اى و اخلاق ناپسند در جانت ریشه دوانده است. با محمد و خاندان او دشمنى مى‏ورزى. سوگند به خدا اى معاویه! اگر من و این جماعت در مسجد پیامبر(صلى الله علیه و آله) درگیر مى‏شدیم و مهاجرین و انصار اطراف ما بودند، جرات چنین جسارت‏هایى نسبت ‏به ما نداشتند... .»(3) در جاى دیگر پسر عاص به معاویه مى‏گوید: «مردم به دنبالش راه افتاده‏اند. فرمان داد، اطاعت كردند. سخن گفت تصدیق كردند. این دو كار را به جاهاى باریك‏ترى خواهند كشاند. چه خوب بود كه كسى را دنبالش مى‏فرستادى تا او و پدرش را لعن مى‏كردیم و دشنام مى‏دادیم و ارزش هر دو را در پیش دیگران پایین مى‏آوردیم.»(4) در همان مجلس معاویه، اطرافیان معاویه اهانت‏هایى به امام كردند و كوشیدند مقام و منزلت وى را كم كنند از جمله این كه: «تو اى حسن! ادعا كرده‏اى خلافت ‏به تو مى‏رسد تو توان آن را ندارى... ما تو را به اینجا دعوت كرده‏ایم كه تو و پدرت را دشنام دهیم. اما پدرت را خدا به تنهایى سزایش را داد، ... شما مدعیان چیزهایى بوده‏اید كه حقیقت ندارد... .» (5)

4- تهمت‏ها به امام

در این بخش نیز معاویه و اموى‏ها نهایت تلاش خود را به خرج دادند تا از منزلت امام بكاهند. از جمله به امام مى‏گفتند: «تو و پدرت در قتل خلفاى قبلى شركت داشتید. با ابوبكر درست ‏بیعت نكردید. در حكومت عمر كارشكنى كردید و عثمان را كشتید و... .» (6)

5- توهین و تهمت‏ به امام على(علیه‌السلام)

معاویه براى در هم‏ كوبیدن جبهه امام حسن به امام على(علیهماالسلام) توهین مى‏كرد و به او تهمت مى‏زد و دیگران را هم به این كار تشویق مى‏كرد. این توهین‏ها گاه به شخص حضرت على(علیه‌السلام) بود و گاه در مورد زمامدارى و امامت او كه در نوع دوم هدف خنثى‏سازى جایگاه امامت در اذهان مردم بود.

در همان مجلس قبل كه معاویه یارانش را براى تحقیر امام حسن(علیه‌السلام) گرد آورد، به آنان اینگونه رهنمود داد: «شما سعى كنید كشته ‏شدن عثمان را به پدرش على نسبت دهید و این مطلب را جا بیندازید كه وى از سه خلیفه قبل ناخشنود بوده‏» و در پى آن بود كه سیل حملات علیه امام على (علیه‌السلام) سرازیر شود مانند: پدرت على به خاطر دوستى دنیا و سلطنت‏ بر عثمان عیبجویى كرد و سپس در قتل او مشاركت کرد؛ پدرت ابوبكر را مسموم كرد؛ در توطئه قتل عمر دست داشت؛ پدرت با رسول خدا(صلى الله علیه و آله) دشمن بود؛ او شمشیرى بلند و زبانى گویا داشت؛ زنده‏ها را مى‏كشت؛ مردگان را متهم مى‏ساخت و ... (7) معاویه بعد از شهادت امام حسن(علیه‌السلام) نیز به كارگزارانش نوشت: «هرگز اهانت ‏به على بن ابى طالب را فراموش نكنید.»

گاهى معاویه در حضور امام حسن(علیه‌السلام) به ایشان اهانت مى‏كرد از جمله: معاویه در سفرى كه به مدینه داشت، بالاى منبر رفت و با ناسزاگویى، به مقام امام على(علیه‌السلام) توهین كرد. امام حسن (علیه‌السلام) در همان مجلس برخاست و فرمود: «... اى مردم! خداوند هیچ پیامبرى را نفرستاد مگر این كه مجرمان را دشمن او قرار داد. چنان كه قرآن مى‏فرماید: «و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمین.» من پسر على هستم و تو پسر صخر، مادر تو هند است و مادر من فاطمه. مادربزرگ تو نثیله و مادربزرگ من خدیجه است.» (8)

معاویه در مجلسى دیگر كه به امام على(علیه‌السلام) هتاكى زیادى كرد، امام حسن (علیه‌السلام) فرمود: «اى پسر جگرخواره! آیا به امیرمؤمنان ناسزا مى‏گویى؟ با این كه پیامبر فرمود هر كس به على ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسى كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه به دوزخ وارد مى‏كند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد.» (9)

پیامبر فرمود هر كس به على ناسزا بگوید، به من ناسزا گفته و هر كس به من ناسزا بگوید، به خدا ناسزا گفته و كسى كه به خدا ناسزا گوید، خداوند او را براى همیشه به دوزخ وارد مى‏كند. آنگاه به عنوان اعتراض مجلس را ترك كرد

6- بركنارى یاران على(علیه‌السلام)

معاویه بعد از اعلام نقض پیمان صلح با امام حسن(علیه‌السلام) دستورالعملى صادر كرد كه بر اساس آن تمام یاران و محبان اهل‏بیت(علیهم‌السلام) باید از كارهاى حساس و غیرحساس كشور اسلامى شامل (حجاز، عراق، ایران، شامات) بركنار مى‏شدند: «انظروا الى من اقامت علیه البینة. انه یحب علیا و اهل‏ بیته فامحوه من الدیوان واسقطوا عطاءه و رزقه و من اتهمتموه بموالاة هؤلاء القوم فنكلوا به و اهدموا داره...(10)؛ درباره هر كس دلیلى اقامه شد كه او على و اهل‏بیت او را دوست دارد، نامش را از دیوان‏ها محو كنید و حقوق و مزایایش را نپردازید و هر كس را كه به دوستدارى اهل‏بیت(علیهم‌السلام) متهم كردید، كار را بر او سخت ‏بگیرید و خانه‏اش را خراب كنید.»

شهادت امام حسن (ع)

7- كشتن شخصیت‏هاى شیعى

معاویه مى‏كوشید از این طریق نیز جبهه حق را تضعیف كند و اجازه نفس كشیدن به آنان ندهد. لذا گاه به طور مستقیم بر دار كشیدن آنان را نظارت مى‏كرد و در مواردى خود فرمان قتل مى‏داد. اشخاصى مانند: حجر بن عدى و فرزندانش در مرج عذرا، رشید هجرى، كمیل بن زیاد، میثم تمار، محمد بن اكثم، خالد بن مسعود، جویریه، عمر بن حمق، قنبر، مزرع و ... قربانى این شیوه شدند و پیش‏بینى‏هاى امام على (علیه‌السلام) تحقق یافت. «عمت ‏خطتها و خصت ‏بلیتها» (11) «و اصاب البلاء من ابصر فیها واخطا البلاء من عمى عنها»(12)؛ این بلیه‏اى است كه همه جا را مى‏گیرد ولى گرفتارى‏اش به طبقه‏اى معین اختصاص دارد. و فتنه كور و تاریكى است كه دامنه آن فراگیر و همگانى و گرفتارى آن ویژه افراد خاص(شیعیان) است. بلاى آن به كسى مى‏رسد كه بینا باشد و به هر كور و بى‏تفاوت راه پیدا نمى‏كند.

ب - نسبت‏به ارزش‏ها

نشانه‏هاى تعارض را مى‏توان در رویکرد جبهه اموى نسبت‏ به ارزش‏ها نیز جست و جو كرد. این جبهه همواره در تقابل و جنگ با ارزش‏هاى ناب اسلامى بود كه از جمله مى‏توان به این موارد اشاره كرد:

1- رویکرد به بدعت‏ها و ...

حكومت معاویه سرتاسر آكنده از انواع خلاف‏ها و ظلم‏ها در ابعاد مختلف آن بود كه برخى عبارتند از:

در ایام خلافت ‏خود چهل روز در نماز جمعه صلوات بر رسول خدا(صلى الله علیه و آله) را ترك كرد. وقتى علت را پرسیدند: گفت: «نام پیامبر بر زبان جارى نمى‏كنم تا اهل بیت او بزرگ نشوند.» (13)

معاملات ربوى را تجویز كرد. به طورى كه ابودرداء در برابرش ایستاد و گفت: «از رسول خدا(صلى الله علیه و آله) شنیدم كه مردم را از معاملات ربوى نهى كرد، مگر آن كه وزن دو جنس با یكدیگر برابر باشد.» و معاویه بى‏اعتنایى كرد و ابودرداء - با این كه قاضى دمشق بود - از كار دست كشید و به مدینه رفت. (14) برخى از احكام حج را عملا تغییر داد. او در هنگام احرام بر خود عطر زد.(15)

نسبت ‏به شعائر هر طور مى‏خواست عمل مى‏كرد. مثلا در نماز عید فطر و قربان اذان و اقامه اضافه كرد. با این كه پیامبر(صلى الله علیه و آله) فرموده بود: «لیس فى العیدین الاذان و الاقامة.» (16)

خطبه نماز عید را قبل از نماز خواند... (17) آب را در ظرف طلا نوشید، غذا در آن خورد.(18) لباس حریر پوشید (19) و ... .

2- علنى كردن منكرات:

ماهیت ضد دینى حكومت‏ بنى‏امیه چنان مبتذل بود كه منكرات آنان به صورت علنى نیز بروز مى‏یافت. مانند آن كه معاویه طى نامه‏اى زیاد بن عبید(ابیه) را به پدر خود، ابوسفیان، نسبت داد: «من امیرالمؤمنین معاویة بن ابى سفیان الى زیاد بن ابى سفیان...» این كار معاویه موجب شد گروه‏هاى زیادى مانند امام حسن و حسین(علیهماالسلام)، یونس بن عبید، عبدالرحمان بن حكم، ابوعریان و ابوبكره و حسن بصرى و... به این رفتار اعتراض كردند و نوشتند كه رسول خدا(صلى الله علیه و آله) فرمود: «الولد للفراش وللعاهر الحجر(20)؛ فرزند مال مادر است و زناكار باید سنگسار شود.»

پس باید او را زیاد بن سمیه نامید نه زیاد ابن ابى سفیان. زیرا به شهادت ابى مریم سلولى ابوسفیان از جمله كسانى بود كه با سمیه روابط نامشروع داشت و این انتساب معاویه خلاف صریح فرمایش رسول خدا بود و ...

«معاویه مرا به لعن على امر كرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا مى‏كنم. لعنت ‏خدا و ملائكه و خلق تو اى خدا بر كسى باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.»

مردم هم گفتند: آمین.

3- مبارزه با مشروعیت‏ حكومت علوى:

در كنار تمام خلاف‏هاى فوق، آنچه هدف اصلى معاویه بود، ساقط كردن حكومت علوى و فرزندان وى از مشروعیت ‏بود. وى تلاش مى‏كرد براى تثبیت ‏حكومت ‏خود، جبهه مقابل را از مشروعیت‏ بیندازد و براى این كار شیوه‏هاى عجیبى نیز به كار برد كه برخى عبارتند از:

الف - مشروعیت‏بخشى به خلافت ‏خلفاى سه‌گانه:

معاویه براى این هدف از شخصیت‏هاى دینى و روحانى وابسته استفاده كرد تا به خیال خود زمینه كم رنگ شدن احادیث نبوى در مورد على(علیه‌السلام) را فراهم سازد. لذا او بارها از كارگزاران خود مى‏خواست:

1- «با كمال دقت راویانى را كه طرفدار عثمان هستند و در فضایل او سخن مى‏گویند، شناسایى كنید و در مجامع شركت دهید و بزرگ بدارید و نام آنان را به همراه روایات و احادیث آنها درباره عثمان و پدرش براى من بفرستید.»(21) به این ترتیب در مدت زمانى اندك احادیث متنوعى در مورد عثمان خلق شد.

2- معاویه همچنین به كارگزارانش فرمان داد چون روایات درباره عثمان زیاد شده، از این پس به گویندگان و نویسندگان بگویید درباره ابوبكر و عمر و دیگر صحابه حدیث ‏بسازند. هر حدیثى را كه درباره ابوتراب شنیدید، آن را رها نكنید، مگر این كه حدیثى از صحابه در رد آن براى من نقل كنید. چنین روایاتى چشم مرا روشن و ادله و حجت مربوط به ابوتراب را كم رنگ‏تر مى‏كند و حجت‏شان را باطل مى‏سازد.» (22)

این سیاست چنان پیش رفت كه هر كسى حدیثى از پیامبر(صلى الله علیه و آله) نقل مى‏كرد، دیگر به حدیث او با شك و تردید نگاه مى‏كردند. امام باقر(علیه‌السلام) در مجلسى براى آگاهى مردم از اینگونه احادیث ‏بیش از صد مورد را خواند و فرمود:

«مردم گمان مى‏كنند اینگونه احادیث صحیح است. آنگاه فرمود: هى والله كلها كذب و زور(23)؛ اینها همه به خدا قسم، دروغ و بهتان است.»

ابان بن تغلب مى‏گوید: «خدمت امام باقر(علیه‌السلام) عرض كردم: بعضى از آن احادیث را بیان فرمایید امام فرمود: رووا ان سیدى كهول اهل الجنة ابوبكر و عمر و ان عمر محدث و ان الملك یلقنه و ان السكینة تنطلق على لسانه و ان عثمان الملائكة تستحیى منه ...(24)؛ روایت مى‏كنند كه ابوبكر و عمر دو آقاى پیران اهل بهشت هستند و مى‏گویند عمر از ملائكه خبر مى‏گرفت و ملائكه مطالب را به وى تلقین مى‏كردند و آرامش و وقار بر زبانش جارى مى‏شد و مى‏گویند عثمان كسى است كه ملائكه از او حیا مى‏كنند ... پس امام فرمود: به خدا قسم همه اینها دروغ است.»

ب) قداست زدایى از سیماى امیر مؤمنان(علیه‌السلام)

اقدام دوم معاویه این بود كه از سیماى امام قداست زدایى كند و با این ترفند جایگاه او را از دل‏ها بزداید.

شهید مطهرى(ره) مى‏نویسد: «على(علیه‌السلام) از دنیا رفت و معاویه خلیفه شد، بر خلاف انتظار معاویه، على(علیه‌السلام) به صورت نیرویى باقى ماند و معاویه آن طورى كه اعمال بیرون از تعادل و متانتش نشان مى‏دهد، از این موضوع خیلى ناراحت‏ بود لهذا تجهیز ستون تبلیغاتى علیه على(علیه‌السلام) كرد.»(25)

بخشى از تلاش‏هاى معاویه در این عرصه چنین است:

دستور داد در منابر رسما على(علیه‌السلام) را سب كنند و آن را در خطبه‏هاى نماز و منابر رواج داد و با تهدید و ارعاب مردم را وادار به این كار مى‏كرد.

در موردى از احنف بن قیس خواست كه به على(علیه‌السلام) لعن كند و او چون با اصرار معاویه رو به‏رو شد، بر منبر رفت و گفت:

امام حسن(ع)

«معاویه مرا به لعن على امر كرده است، معاویه و على اختلاف داشتند. به هر كدام ظلم شده است، او را دعا مى‏كنم. لعنت ‏خدا و ملائكه و خلق تو اى خدا بر كسى باد كه ظلم كرده است و لعنت تو بر فئه باغیه از اینها باد.» مردم هم گفتند: آمین.

صحابه منافق را وادار به جعل حدیث علیه امام مى‏كرد. از جمله سمرة بن جندب را با 400 هزار درهم وادار كرد بگوید آیه «من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله ...» (26) كه درباره على(علیه‌السلام) در لیلة‌المبیت است درباره ابن ملجم نازل شده است.

در این زمینه كار به جایى رسید كه دست‏ به بدعت در احكام هم زدند. مثلا چون در خطبه‏هاى نماز عید على(علیه‌السلام) را سب مى‏كردند و مردم به خاطر این كه نشنوند از محل نماز خارج مى‏شدند، خطبه‏ها را مقدم بر نماز كردند. (27)

امام باقر(علیه‌السلام) در مورد این اقدام بنى‏امیه مى‏فرمود: «و یروون عن على علیه‌السلام اشیاء قبیحة و على الحسن و الحسین علیهماالسلام ما یعلم الله انهم قد رووا فى ذلك الباطل و الكذب و الزور(28)؛ مطالب زشتى را درباره على علیه‌السلام و حسن و حسین علیه‌السلام نقل مى‏كردند كه خدا مى‏داند همه‏اش باطل و دروغ و بهتان بود.»

4- تلاش براى تشكیل حكومت موروثى

آنچه هدف اصلى معاویه بود و تمام اقداماتش بر محور آن دور مى‏زد، قبضه كردن حكومت و تثبیت آن در دست‏ بنى‏امیه بود؛ همان هدف پنهانى كه امام حسن از آن آگاه بود و براى اتمام حجت در شرایط صلح، آن را گنجاند:

«هذا ما صالح علیه الحسن بن على بن ابى طالب معاویة بن ابى سفیان: صالحه على ان یسلم الیه ولایة امر المسلمین على ان یعمل فیهم بكتاب الله و سنة رسوله صلى الله علیه و آله و سیرة الخلفاء الصالحین و لیس لمعاویة بن ابى سفیان ان یعهد الى احد من بعده عهدا بل یكون الامر من بعده شورى بین المسلمین ...(29)؛ این قرارداد صلحى است‏ بین حسن بن على بن ابى طالب و معاویة بن ابى سفیان: با او مصالحه كرد به این كه ولایت امر مسلمانان را به او واگذارد، به این شرط كه بین مسلمانان بر اساس كتاب خدا و شیوه پیامبر و سیره خلفاى صالح عمل كند و معاویه حق ندارد كه پس از خود كسى را به جانشینى و خلافت انتخاب كند و تعیین خلیفه بر اساس شوراى بین مسلمانان باشد.»

و یا به این صورت كه: «المادة الثانیه ان یكون الامر للحسن من بعده فان حدث به حدث فلاخیه الحسین و لیس لمعاویة ان یعهد به الى احد.»(30)

اما معاویه در راستاى همان هدف اصلى خود، بعد از پانزده سال كه موانع سر راه خود را برداشت، تصمیم گرفت ‏یك همه پرسى عمومى به راه اندازد و براى فرزندش یزید از عموم مردم مكه، مدینه، شامات، عراق و ... بیعت‏ بگیرد. براى این كار به تمام مراكز حكومتى بخشنامه كرد و مخالفان را با شدت تمام سركوب كرد. اما مدتى بعد از طرح گرفتن بیعت عمومى متوجه شد كه گروه‏هاى خواص همچنان مخالف او هستند و بالاترین خطرها نیز به دو دلیل از جانب امام حسن علیه‌السلام است:

اولا: بسیارى از مخالفان منتظرند ببینند سلاله رسول خدا(صلى الله علیه و آله) چه مى‏كند چرا كه در صلح نامه شرط كرده بود، براى معاویه خلیفه و جانشینى تعیین نشود.

ثانیا: امام مجتبى(علیه‌السلام) در میان مردم مسلمان از پایگاه بسیار قوى برخوردار است و شایستگى عظمت و لیاقت او براى تصدى خلافت و زمامدارى جامعه زبانزد است.

از طرفى معاویه مى‏دانست كه اگر موضوع ولایتعهدى را به مردم واگذارد، هیچ كس كم‏ترین توجهى به یزید نخواهد كرد. از این رو معاویه به فكر افتاد نظر مخالفان را به سوى خود جلب كند و نامه‏هایى به حسین بن على، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، عبدالله بن جعفر و ... نوشت. امام حسین(علیه‌السلام) در پاسخ نامه او نوشت:

«اتق الله یا معاویة! واعلم ان لله كتابا لایغادر صغیرة و لا كبیرة الا احصاها، واعلم ان الله لیس بناس لك قتلك بالظنة و اخذك بالتهمة و امارتك صبیا یشرب الشراب و یلعب بالكلاب ما اراك الا و قد او بقت نفسك و اهلكت و اضعت الرعیة والسلام(31)؛ اى معاویه! در مورد جانشینى فرزندت یزید و اصرار بر آن از خدا بترس. بدان كه براى خداوند منان صحیفه‏اى است كه تمام اعمال ریز و درشت را ثبت مى‏كند و هیچ عملى از آن مخفى نخواهد ماند.

معاویه! بدان خداوند همانند مردم نیست كه بخشى از آنان را با كم‏ترین سوءظنى بكشى و عده‏اى دیگر را متهم نمایى و دستگیر كنى. فرزندت یزید كه آرمان تو است، شراب مى‏آشامد و به سگ‏بازى مشغول است. معاویه! مى‏بینم كه تنها با این كارت خودت را متزلزل مى‏سازى و دین خود را نابود مى‏كنى و مردم را از بین مى‏برى.»

گل خوشبویی از دنیا* امام حسن(علیه‏السلام) در نگاه پیامبر اکرم

گل خوشبویی از دنیا

امام حسن(علیه‏السلام) در نگاه پیامبر اکرم
ویژه نامه 
شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) فضایل و امتیازات فرزندش امام حسن مجتبی(علیه‏السلام) را بین مسلمانان تبلیغ می‏كرد و از ارتباط او با مقام نبوت و علاقه‏ی حقیقی كه به وی داشت همه ‏جا سخن می‏گفت.

آنچه از زبان پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) در مورد حضرت مجتبی(علیه‏السلام) بیان شده است چنین است:

«هر كس می‏خواهد آقای جوانان بهشت را ببیند به حسن(علیه‏السلام) نگاه كند.»(1)      

«حسن گل خوشبویی است كه من از دنیا برگرفته‏ام.»(2)        

روزی پیامبر اكرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) به منبر رفت و امام حسن(علیه‏السلام) را در كنارش نشانید و نگاهی به مردم كرد و نظری به امام حسن(علیه‏السلام) انداخت و فرمود: «این فرزند من است و خداوند اراده كرده كه به بركت و جود او بین مسلمانان صلح را برقرار سازد.»(3)    

یكی از یاران پیامبر اکرم می‏گوید: پیغمبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) را دیدم كه امام حسن(علیه‏السلام) را بر دوش می‏كشید و می‏فرمود:

«خدایا من حسن را دوست دارم، تو هم دوستش بدار.»(4)        

شبی پیامبر خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) نماز عشاء می‏خواند و سجده‏ای طولانی به جا آورد. پس از پایان نماز، دلیل را از حضرتش پرسیدند، فرمود:

پسرم حسن، بر پشتم نشسته بود و ناراحت بودم كه پیاده‏اش كنم.(5)                      

انس بن مالك نقل می‏كند كه: رسول الله(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) به من فرمود:

ای انس! حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.(6)         

پیامبر اکرم(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره‏ی امام حسن(علیه‏السلام) فرمود:

حسن فرزند و میوه‏ی دل من است، اگر كسی او را اذیت كند، مرا اذیت كرده و هر كس مرا بیازارد، خدا را اذیت كرده است.

زینب دختر ابو رافع می‏گوید: حضرت زهرا(سلام الله علیها) در هنگام بیماری رسول خدا(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) هر دو فرزندش را نزد پیامبر(صلی‏الله‏علیه‏و‏آله) آورد و فرمود: اینان فرزندان شما هستند. اكنون ارثی به آنان بدهید.

حضرت فرمود:

«شرف و مجد و سیادتم را به حسن(علیه‏السلام) دادم و شجاعت وجود خویش را به حسین(علیه‏السلام) بخشیدم.»(7)

البته باید در این مورد توضیحی بدهیم و آن این که اگر پیامبر اکرم فرمودند که شرف و مجد و سیادتم را به حسن دادم؛ به این معنا نیست که این خصوصیات در امام حسین(علیه‌السلام) وجود ندارد و یا شجاعت در امام حسن(علیه‌السلام) وجود ندارد؛  بلکه ائمه اطهار به عنوان انسان‌های کامل، تمام فضائل را دارا هستند ولی برخی از صفات در ائمه اطهار ظهور بیشتری پیدا کرده است.

پاسخ به شبهات عصمت امام حسن مجتبي(ع)


بهترین پاسخ به این شبهه، تبیين صحیح شرایط آن زمان می‌باشد. صلح امام حسن(ع) در شرایطی اتفاق افتاد که اکثریت یاران امام با تطمیع و یا تهدید معاویه، امام را تنها گذاشتند، لذا کار به جایی رسید که در صورت ادامه‌ی جنگ تمام شیعیان و پیروان راستین امام حسن علیه‌السلام کشته می‌شدند و به تعبیر خود حضرت، حتی یک شیعه هم باقی نمی‌گذاشتند. از سوی دیگر امام حسن علیه‌السلام با مفادی که در صلح‌نامه گنجاند، ضمن اعلان مخالفت خود با رویه‌ی معاویه، زمینه‌ی تقویت شیعیان را نیز فراهم کرد. گنجاندن مواردی مثل منع صبّ و دشنام به امیرمؤمنان علی‌علیه‌السلام در مساجد و منابر که در آن زمان مرسوم شده بود، عدم تعیین جانشین برای معاویه و موروثی کردن خلافت و همچنین عمل به کتاب و سنّت در متن قرارداد صلح، حاکی از پیروزی سیاسی امام حسن(ع) و شیعیان در شرایط آن زمان می‌باشد. امام حسن(ع) مظلومانه با پذیرش طعنه‌های «یا مضل المومنین» یاران خود، کاری انجام داد که بیشترین نفع و مصلحت را برای اسلام و مسلمین داشت.

از سوی دیگر اهل سنّت از قرار داد صلح بین امام حسن(ع) و معاویه استقبال کرده و آن را دلیل سازش با معاویه و پذیرش خلافت وی دانسته و از همین‌رو در تلاشند که شیعه را در دشمنی با معاویه نکوهش کنند.

اهل سنّت از این غافلند که امام حسن(ع) در مفاد قرارداد صلح، عدم سازش و مخالفت خود با معاویه را به طور صریح و آشکار بیان کرده است. از سوی دیگر معاویه نیز به هیچکدام از مفاد این قرارداد عمل نکرد.

بنابراین امام حسن علیه‌السلام به دلیل نداشتن یاور، حفظ جان شیعیان، مصلحت اسلام و مسلمین و تقابل سیاسی با معاویه صلح را پذیرفت، و این کار بهترین گزینه با توجه به شرایط آن زمان بود، و هر کدام از ائمه(ع) هم که در چنین شرایطی قرار می‌گرفتند، جز این کار انتخاب نمی‌کردند.

ب) شبهه‌ی تعدّد همسر

می‌توان گفت مهمترین ایراد و اشکالی که به امام حسن(ع) گرفته شده، ازدواج‌های مکّرر ایشان می‌باشد. در روایات متعدد که در مجامع روایی شیعه نیز وجود دارد، از آن حضرت با عنوان «مِطلاق» یاد شده است، یعنی فردی که بسیار زن می‌گرفته و طلاق می‌داده است.

به این شبهه به دو شکل پاسخ گفته شده است:

پاسخ اول: ریشه‌ی این ازدواج‌ها تقاضای زنانی بوده که جهت تیمّن و تبّرک می‌خواستند به عقد امام حسن(ع) در‌آیند تا به نوعی عروس پیامبر اکرم(ص) محسوب و به ایشان منتسب شوند. یعنی در این ازدواج و طلاق‌های مکرر هیچ انگیزه‌ی جنسی وجود نداشته و فقط به صورت جاری شدن عقد و سپس طلاق بوده و این کار به شکل مسالمت‌آمیزی صورت می‌گرفته است. این پاسخ می‌تواند توجیه مناسبی برای این دسته از روایات و شبهه‌ی فوق باشد.

پاسخ دوم: اگر با نگاه درستی به موضوع توجّه شود، نمی‌توان این‌گونه روایات و شبهه‌ی مطرح را پذیرفت، زیرا اگر چنین مسئله‌ای واقعیّت داشت، معاویه با آن دستگاه وسیع تبلیغاتی که در اختیار داشت، از این موضوع به بهترین شکل برای تخطئه‌ی شخصیت امام حسن(ع) بهره می‌برد، در حالی که در تاریخ هیچ موردی در این زمینه یافت نمی‌شود. از سوی دیگر این روایات همگی مربوط به بعد از امام حسن(ع) بوده و در زمان حیات ایشان چنین سخنانی نقل نشده است.

از سوي ديگر با توجه به فرهنگ آن زمان که تعدّد همسر و فرزندان زیاد رواج داشت، اگر امام حسن(ع) این تعداد همسر داشته، چرا از ایشان فرزندان زیادی به جای نمانده است؟

پاسخ اول هر چند توجیه مناسبی برای شبهه است، ولی به راحتی قابل پذیرش نیست، زيرا اگر چنین کاری ستوده و خوب است، چرا این کار در مورد دیگر امامان اتفاق نیفتاده است؟بنابراین بهترین پاسخ برای این شبهه، رد این سخنان و روایات با توجه به دلایل مذکور می‌باشد.

قطره در آب

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

هر آینه برآوردن حاجت و رفع مشكل دوست و برادرم، از یك ماه اعتكاف، در مسجد ـ و عبادت مستحبّى، نزد من ـ بهتر و محبوب تر است.

 

 

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

مزاح و شوخى ـ هاى زیاد و بیجا ـ شخصیّت و وقار انسان را از بین مى برد، و چه بسا افراد ساكت داراى شخصیّت و وقار عظیمى مى باشند.

 

 

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

كسى كه دوستان و برادرانش را سبك شمارد و نسبت به آن ها بى اعتناء باشد، مروّت و جوانمردیش فاسد گشته است.


 

امام حسن مجتبی (علیه السلام) فرمود:

اى فرزند آدم از موقعى كه به دنیا آمده اى، در حال گذراندن عمرت هستى، پس از آنچه دارى براى آینده ات (قبر و قیامت) ذخیره نما، همانا كه مؤمن در حال تهیّه زاد و توشه مى باشد; ولیكن كافر در فكر لذّت و آسایش است.